گهر رمان

رمان - گهر رمان

دانلود رمان مطابقت کامل pdf از Anne.j.rose با لینک مستقیم

دانلود رمان مطابقت کامل pdf از Anne j rose با لینک مستقیم

برای اندروید و کامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان Anne j rose میباشد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

اون ازم خواست که تظاهر کنم! هیچ نمی دونست که من کی هستم و به من هزار دلار پیشنهاد داد تا برای یک روز نقش دوست پسرش رو بازی کنم من میلیون ها دلار پول دارم همچنین رستوران های خودم رو که سرتاسر جهان هستن و توی برنامه ی تلویزیونی تقریبا اول شدن تنها چیزی که ندارم زنی مثل اونه… وحشی تکون دهنده و سرگرم….
کننده!هیچوقت چنین حسی نداشتم! اون در حال فرار از مادر با نفوذشه و در تلاشه که برنامه ی شخصیش (اپلیکیشن/اسلای) رو برای خودش نگهداره اوه// زندگیش فوق العاده دیوونه کنندست و من وقتی برای فیلم بازی کردن ندارم چیزبعدی که در حال حاضر می دونم اینه که/ الان در حال پرواز با هلیکوپتر به ساحل میرم تا نجاتش بدم یه بار اونو توی تختم داشتم و هیچ راهی نیست که بذارم بره شاید اشتباه
باشه….. ولی همیشه هر چیزی که می خواستم رو به دست میاوردم و حالا می خوام که اونو مال خودم کنم دیگه تظاهر کردن بسه///

دانلود رمان عمارت خون pdf زهرا اسماعیل پور با لینک مستقیم

دانلود رمان عمارت خون pdf زهرا اسماعیل پور با لینک مستقیم

برای اندروید و کامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان زهرا اسماعیل پور میباشد

موضوع رمان :عاشقانه

خلاصه رمان:

داستان در مورد سه دختریه که خیلی شجاع و اهل ریسک کردن هستند و به پیشنهاد یکی از اونا وارد یک سازمان می شوند و در اونج از زبون ترنموایی دوباره خواب موندم . امروز کلاس داشتم . اصلا حوصله نداشتم و بد جور خوابم میومد . آخه از دیشب تا صبح داشتم فیلم ترسناک میدیدم ولی اصلا ترسناک نبود اخه یکی میاد کله اون یکی رو با اره برقی ….

دانلود رمان خاکستر یک احساس pdf از پروانه قدیمی با لینک مستقیم

دانلود رمان خاکستر یک احساس pdf از پروانه قدیمی با لینک مستقیم

برای اندروید و کامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان پروانه قدیمی میباشد

موضوع رمان : اجتماعی/عاشقانه

خلاصه رمان خاکستر یک احساس

نیلوفر دختری نازدانه و مهربان ، بدون آنکه بداند در پی رد کردن عشق پسرعمویش سناریوی یک فاجعه را می نویسد

در پس این فاجعه کسی که قلب نیلوفر را به طپش میاندازد سر راهش قرار میگیرد

دقیقا در سالروز آن فاجعه ، فاجعه ای دیگر زندگی نیلوفر را نابود میکند

از خانواده طرد میشود و به مادر بزرگ مادریش پناه میبرد

پس از ۵ سال باعث و بانی بدبختیش پیدایش میشود از او تقاضایی دارد که نیلوفر

حاضر به انجامش نیست در پی تلاش آن شخص برای راضی کردن

نیلوفر گذشته مانند یک فیلم جلوی چشمانش رژه میرود

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان خوب نایاب من

قسمت اول رمان خاکستر یک احساس

صداي کل کشیدنهاي پی در پی در گوشش میپیچید دود اسپند فضا را تارکرده بود حالش از بوي دود اسپند بهم

میخورد تمام صداها در کاسه ي سرش اکو میشد کسی متوجه ي او نبود

کسی چه میدانست در دل بی قرارش چه میگذرد ؟

“بله “دلش زیرروشد حالت تهوع امانش را بریده بود

حس خفگی داشت با شنیدن صداي

صداي آرامی زیر گوشش پیچید :

چه حسی داري؟ برو براي عشقی که داشتی بمیر اگه بمیري روز شادیه منه

بعد از ابن حرف قهقهه اي در فضا پیچید در گوشش صدا اکو میشد اشکش سرازیر شد دستش را روي گوشش

گذاشت تا صدایش را نشنود تمام بدنش سر شده بود توان حرکت دادن هیچ کدام از اعضاي بدنش را نداشت براي

دلش زمزمه میکرد

“من نمیمیرم نمیمیرم من عشق رو توي قلبم به آتیش میکشم روي خاکسترش اسمت

رو مینویسم خدایا تو اون بالا بالاها شاهدي یا نه ؟”

آهی جگر سوز از سینه اش خا

دانلود رمان شیخ عرب pdf از غزل با لینک مستقیم

دانلود رمان شیخ عرب pdf از غزل با لینک مستقیم

برای اندروید و کامپیوتر و PDF

          نویسنده این رمان غزل میباشد

        موضوع رمان: عاشقانه/هیجانی

     خلاصه رمان شیخ عرب

شیخی که دیوارهای از سنگ نامرئی ب دور خود کشیده است و

هیچکس‌نمیتواند بجز ناتلی از ان عبور کند….

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان عشق در ضربات پنالتی

قسمت اول رمان شیخ عرب

بلیط هوایپمارو گرفتم فردا قرار شد برم دبی

من نمیخام برم دبی هوففف ب اجبار بابا باید میرفتم

دبیو هیچوقت دوس ندارم و نخواهم داشت

رو مبل نشستم کنترل تلویزیونو گرفتم رفتم سمت شبکه های جم فیلم ببینم….

دا داد رو به اِحمد گفتم(با زبان عربی):یعنی چی نمیشه سرمایه گزاری کرد تو منو مسخرع میکنی؟؟

احمد ی قدم عقب رفت معلوم بود ترسیدع چون وقتی من عصبی شم ینی توفان

رفتم سمتش یقشو گرفتم چسبوندم ب دیوار گفتم:یا من فردا اون سرمایه گزاریرو میکنم یا کسی ک باعثش شدرو

میگامممم فمیدییییی؟

سر تکون داد یقشو ول کردمو ازش دور شدم چنتا نفس عمیق کشیدمو گفتم:کی باعث شده؟

احمد:قوم زیدوالله

بازم اونا بازماوناا

با عصبانیت ی مشت زدم ب دیوار گفتم:میتونی بری

احمد رفت نشستم رو صندلی سرمو گرفتم تو دستام

من ی درسی ب شما بدم!حالا ک دارین هارم میکنین تا جنگ شه پس شه

گوشیو ورداشتم زنگ اسامه زدم بعد چقد درو زداومد داخل

من:اسامه افرادو جم کن فردا زنگ قوم زیدوالله بزن بیان وسط میدون بگو شیخ شمارو ب مبارزه دعوت کرد…