دانلود رمان قهوه ی آشنایی pdf از فاطمه با لینک مستقیم
برای اندروید و کامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فاطمه میباشد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان قهوه ی آشنایی
با صدا هایی که میشنیدم سرم رو از رو بالشت بلند کردم
لنتی مثل اینکه باز هم اخر هفته خوبی ندارم اخه چرااا
پاشدم رفتم بیرون از اتاق تا برم صورتمو بشورم دیدم بللللله
باز هم ننه بابای من باهم دعوا دارن
داداشمم هی نگاشون میکرد و ناخوناشو میجویید
کی میخان تموم کنن نمیدونم بعد ۱۹ سال هم دست بردار نبودن
رفتم تو دستشویی و دست صورتمو شستم اومدم بیرون
برا خودم چایی ریختم ب بحثشون نگاه کردم
بابام: چیکار کنم کار نیست چیکار کنم تو میگی..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان عشق به یک آلفا
قسمت اول رمان قهوه ی آشنایی
مامانم: خونه خرج داره دوتا بچت خرج دارن
یه نگاه به خونمون انداختم خب ما وضع مالی خوبی نداشتیم با اینکه
پدرو مادرم هر دو کار میکردن بازم خب مشکلات زیاد بود خونمون یه خونه
معمولی بود حدود ۸۰ متری چشمامو چرخوندم چشمم ب داداشم افتاد
هامین داداشم ۱۰ سالش بود هنوز به دعوای های این خونه عادت نکرده بود و
ناخوون میجویید منم ک بچه تر بودم همین وضع و داشتم
نمیدونم چقدر تو فکر بودم که باصدای داد پدرم به خودم اومدم
بابام: تمومش کن
مادرم با گریه رفت تو اشپزخونه
هیچوقت پدرم و دوس نداشتم اون باعث ازار همه بود همش بداخلاق بود
رفتم تو اتاقم گوشیو برداشتم و با بچه ها چت کردم
طبق معمول فاطمه بحثو تو دستش گرفت اصلا حوصله نداشتم زود
بیخیال شدم سردرگم بودم برای زندگیم دعوای های دائم پدرو مادرم
هامین : اجی میشه بیای بازی کنیم
باز تو کله تو انداختی پایین اومدی تو
خب اجی حوصلم سر رفته ب خدا درسامم خوندم
نگاه به قیافه مظلومش کردم دلم سوخت