دانلود رمان عشاق شرور از متین با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آتیش آتیشو نمی سوزونه ولی ما دوتا شعله داریم که با همدیگه گُر گرفتن ، یه دختر از دنیای صد رنگ خودش و یه پسر از دنیای پوچ و ساکتش.. به تنها چیزی که فکر نمی کردن یکی شُدن دنیاهاشون بود ولی هرچیزی قابل پیش بینی نیست …
خلاصه رمان عشاق شرور
به ساعتم نگاه کردم یه ربعی هست که دیر کردن. سیاوش: بسه بابا خوبه یه ربع دیر شده هر دومین یه بار ساعت چک میکنی. _همینم مونده روز اول دانشگاه پاچه خواری استادو بکنم. سیاوش: خیلی سخت میگیریا انقد استرسی نبودی. _ساکت باش دیگه چقد حرف میزنی. همون موقع ماشین میلادو دیدم که کنار ماشینم پارک کرد، میترا زودتر از اونا پیاده شد و اومد سمتمون. _میذاشتین سال دیگه در خدمت باشیم. میترا: شروع نکن توروخدا دنبال مهدیس رفتیم تو ترافیکم موندیم.
_آها بعد این استایل و میکاپم تو ترافیک جور کردین مگه اومدین تالار وحدت؟ به بهار که داشت رژشو تجدید میکرد اشاره کردم. _یعنی این زن من بود نمیذاشتم با این راهنما رو صورتش جایی بره.. بهار: مانلی بهونه دستش نده سر همینم کلی بحث داشتیم. میلاد: حداقل بکش جلو اون لامصبو. جلوتر از هممون راه افتاد . شونه بالا انداختم، اومدیم داخل و از محوطه رد شدیم. از یه نفر پرسیدم مدیریت کجاست که بهم نشون داد. _شما وایسین من میرم. چند تقه به در زدم و بعد کسب تکلیف وارد شدم.
_سلام _سلام خوش اومدین .. _برنا هستم برای.. حرفمو قطع کرد: بله با پدرتون در تماس بودم اطلاع دارم. _آها بله.. مدارکو اوردم خدمتتون . پوشه مدارک هر ۶ نفرمونو رو میز گذاشتم، بعد چک کردن تاییدشون کرد. _اولین کلاستون تو کلاس ۱۱۹ هستش بفرمایین. _ممنون. اومدم بیرون که ۵ تا سر همزمان به سمتم چرخید. _غاز انقد سرش کش نمیاد شما چتونه؟ سیاوش: خودت بیشتر دیر کردی. _خفه شو بابا انگار دست من بوده دنبالم بیاین. بعد یکم چرخیدن کلاسو پیدا کردیم بلافاصله درو باز کردم که…